گذر رودخانه
نمیدانم این ما هستیم که متفاوتیم یا انسان های این زمانه تنها میدانم دلم برای کودکی هایم زمانی که انسان ها قصدشان بازی کردن بود نه بازی دادن تنگ شده است دلم برای جمع های صمیمی و به دور از افکار منفی تنگ شده است اگر ماشین زمانی را اختراع کردند اول از همه این منم که داوطلب می شوم به گذشته برم حتی اگر بازگشتی در کار نباشد یادم می اید وقتی بچه بودم دوست داشتم زود بزرگ شوم حال که بزرگ شوم دوست دارم به گذشته برگردم ما انسان ها عجب موجودات عجیب و خلقه ای هستیم که نمی دانیم دوست داریم در اینده باشیم یا گذشته و حال را به امان خدا ول می کنیم
اینجاست که رفیقم میگوید عجب روزگار غریبیست
[ بازدید : 63 ] [ امتیاز : 0 ] [ نظر شما : ]